همنفس



بالاخره رسيد آن روزي که پيش بيني هايم محقق شود


بالاخره رسيد روزي که براي هميشه از هم جدا شويم


گرچه اينگونه جدايي در تصور و باورم نبود اما .


مي گويي موقتي است و ابدي نيست


اما من


يقين دارم که اين شروع


ابدي است .


جسم نحيفم تاب اين سختي و جدايي ناگهاني را ندارد اما


چشم اميدم به رحيميت اوست که همراه هميشگي مخلوقات خويش است .


 


فهو معکم اين ما کنتم


دقيقاً يک ماه از آخرين ديدارمان مي گذرد،


فکر مي کردم اين بار به بهانه ي سالروز ميلادم زودتر از بارهاي قبل همديگر را ببينيم اما .


وقتي با خنده ي شيطنت آميز هميشگي ات روز ميلادم را به عنوان نقطه آغار برنامه ريزي جديدت اعلام کردي


مي دانم که تنها خواستي بفهماني که روز ميلادم را به ياد داري و برايش روزشماري ميکني


اما از همان روز به خود نويد داده بودم که بعد از اين نبايد انتظار همين ديدارهاي ماهانه را هم داشته باشم .


در دلم ندايي مي گفت که امسال حتي براي ميلادم نيز تو را نخواهم ديد .


و هماني شد که دل گواهي مي داد .


حسم هيچگاه اشتباه نمي کند،


حتي اکنون که در فکر کوچ کردن هستي .


شايد در ظاهر فاصله مان کمتر مي شود اما


يقين دارم که موانع ديدار بيشتر خواهد شد .


حس روزگاراني را دارم که تو را حتي ديرتر از تغيير فصل ها هم مي ديدم .


روزگاراني که خواب و رويايت را، بيشتر از خودت مي ديدم .


اميدوارم اين نشانه ها، اين بار، نشان جدايي نباشد .


 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دبستان ام البنین گهرو شرکت صنایع نساجی فرش کاشان دمنوش لاغری طراحی سایت لاراول در تهران خدمات شبکه سرویس برقی قاب چوبی دکتر سیکپ samen1002